بسم الله الرحمن الرحیم
همچو احمد بشری شیر خدا را نشناخت
حل این مسئله را هر دل دانا نشناخت
آنچه گویم همه با ختم نبی گشته قیاس
چون علی را به یقین اهل معما نشناخت
خلقت هستی او پرتو صبح ازلیست
کس بر ین نور احد خلقت همتا نشناخت
ماه پور نور سما عاشق رخسار علیست
آن مه برج فلک این مه یکتا نشناخت
مهر تابنده که دارد به علی مهر شدید
با همه مهر فزون میر تجلال نشناخت
پادشاهی که به شب شام یتیمان می برد
به جهان پادشهی این شه والا نشناخت
سبب بخشش آدم بود از فضل علی
اینچنین واسطه را آدم و حوا نشناخت
آنچه در وادی طور حضرت موسی بشنید
همه از نای علی آمد و موسی نشناخت
سر این رشته دراز است و تعمق به عبث
چونکه در بحر علی کس لبِ دریا نشناخت
زین نظر بگذر و کن ختم سخن غفاری
راز این کنز خفا عالم بالا نشناخت
شعر:پدر اظهر